انجمن عکاسان ایران

National Iranian Photographers Society

فرصت های تهدیدآمیز در عکاسی

سعید فلاح فر

علوم و صنایع، در همه ابعاد فیزیک و شیمی و الکترونیک و... تلاش می کنند با ابداع و ساخت تجهیزات جدید و فناوری های پیشرفته، تا حد ممکن کاربران لوازم عکاسی را از دغدغه های فنی آسوده و بی نیاز کنند. تا جایی که این روزها تقریباً تولید عکسی با وضوح کافی از عهده هر کاربری ـ بدون تجارب مرتبط ـ برمی آید. دوربین های دیجیتال و تلفن همراه، به ساده ترین شکل و با استفاده از تنظیمات هوشمند اتوماتیک، تصویری کاملاً شفاف ارائه می دهند. دیگر نیازی به مراحل آموزشی طولانی مدت برای درک  و تجربه و تسلط در؛ فوکوس، نورسنجی، انتخاب نگاتیو مناسب، فیلتر و... و حتی تجسم تصویر نهایی و صبوری تا مراحل ظهور و چاپ عکس، احساس نمی شود. تردیدی نیست که این دستاوردها کمک بزرگی به توسعه عکاسی کرده است. خصوصاً با حضور و فعالیت های شبکه های مجازی که فرصت نمایش و اشتراک عکس ها را بدون هیچ هزینه و محدودیتی برای همه فراهم کرده اند. پروسه فشردن دکمه دوربین عکاسی تا دیده شدن عکس برای مخاطب انبوه، کمتر از چند ثانیه زمان می برد. در حالی که تا همین چند سال پیش ساده ترین شیوه نمایش عمومی عکس ها در فضای نگارخانه ها حداقل به چند ماه برنامه ریزی و مشاوره و تدارکات و صرف هزینه های گزاف (چاپ و قاب و...) نیاز داشت.
به نظر می رسد ما استعداد عجیبی برای تبدیل فرصت ها به تهدیدها داریم. چرا که به خوبی در سال های گذشته توانسته ایم بخش مهمی از فرصت هایی که فناوری ها و رسانه های تصویری جدید و... در اختیارمان گذاشته اند را تبدیل به تهدیدهایی ویرانگر کنیم.

روزگاری مشهور بود که همه ایرانی ها شاعرند مگر آن که خلافش ثابت شود. حالا شاید باید گفت؛ "همه ایرانی ها عکاسند حتی اگر خلافش ثابت شود." هستند در میان این جماعت که پا را از این عنوان ساده هم فراتر گذاشته اند و با خرید اولین دوربین دیجیتال، خودشان را با عناوین پرطمطراقی از ژانرهای عکاسی معرفی می کنند. پروفایل این گروه ـ با عکس های شخصی که اصرار دارند حتماً برند دوربینشان روی بند دوشی دوربین دیده شود ـ آنقدر فراگیر است که نیازی به ارائه نمونه و سند خاصی ندارد. گاهی این "وهم" چندان پیش روی می کند که آثارشان را روی دیوار نگارخانه ها هم آویزان می کنند. حالا غیر از این توهم، نگارخانه ها و مخاطب ها و رسانه ها و مراکز آموزشی چقدر مقصرند، بحث دیگری است.

پیشتر، آنچه در طی مسیر آموزش های اولیه عکاسی لازم بود، فرصتی فراهم می کرد تا هنرجویان عکاسی در موازات برنامه های آموزش فنی، با فضای عکاسی و باید ـ نبایدهای آن آشنا شوند و در محضر استاد و مربی، اصول ساده اخلاقی و حرفه ای عکاسی را هم بیاموزند. برای بخش بزرگی از خریداران دوربین های پیشرفته امروزی، این فرصت و مرحله مهم کاملاً حذف شده و حتی آن را غیرضروری می دانند. حالا تسلط به عکاسی جایش را داده است به اقبال و سعی و خطا. بالاخره با احتساب احتمالات هم از میان چند هزار فریم عکس الله بختکی با تنظیمات اتوماتیک، شاید یکی دو تا عکس قابل قبول بیرون بیاید. از طرفی؛ کوتاه شدن فاصله بین عکاسی و ارائه اثر نیز ـ به جای امکان صرفه جویی در وقت و انرژی و تعمق بیشترـ اغلب باعث شده اهمیت فرصت های تأمل و تفکر در مورد قابلیت های نمایشی اثر نادیده گرفته شود. تعدد نگارخانه هایی که تنها در ازای دریافت ورودیه و به قصد کسب درآمد فعالیت می کنند، سهولت چاپ عکس با ابعاد بزرگ نمایشگاهی و هزینه های حذف شده در این پروسه هم بهانه ای است برای نمایش بی محابا و عجولانه عکس ها. نمایشگاه هایی که کوچکترین تناسبی با حجم تبلیغات و عناوین فریبنده اشان ندارند. نمایشگاه هایی که بیشتر مهمانی گل و شیرینی و شو لباس و دیدارهای دوستانه و رابطه های تازه اند.

موضوع وقتی برای منتقدین هنری و علاقه مندان به علوم اجتماعی و جامعه شناسی و اخلاق و... جذاب تر می شود که بدانیم چه تعداد از این عکاسان نوظهور ـ بی نام و نامدار ـ همان حداقل رگه های ظاهری خلاقیت را هم از گشت و گذار در بین آثار ایرانی و غیرایرانی در فضاهای مجازی الهام گرفته اند یا بهتر است بگوئیم عاریه گرفته اند که تهش می رسد به همان اسمش را نبرهای "نوعی سرقت هنری"، بی این که ترسی از رسوایی داشته باشند. حالا اگر از رهگذر دیگری، شهرتی و اعتباری هم داشته باشند یا در میان مسابقات کثیر عکاسی جایزه ای هم به حق و ناحق، از اصرار و پشتکار متوهمانه گرفته باشند، که آتش تندتر می شود.

البته هر کس اجازه دارد که هر اثری از خود را ـ با هر کیفیتی ـ در معرض قضاوت دیگران قرار دهد اما این به این معنی نیست که هر کسی در بازار، جنس قلب به عابران بفروشد و خود را مبرای از عیار نقد بداند. اختیار اجتماعی به معنی اشغال کسوت دیگران و فریب مخاطب ناآشنا و در نتیجه هدر دادن انرژی کسانی که با همت و غیرت برای ارتقاء سطح سواد بصری و فکری مردم و مخاطب می کوشند نیست. این اجازه به معنی دست در کیسه دیگران کردن نیست.

وجه مشترک این گروه ها ـ بعد از عجله در طی کردن مدارج شهرت و ثروت ـ پرهیزکاری مصرانه در مطالعه است. منظور از مطالعه، خواندن آخرین کاتالوگ های کارخانه های تولیدی لوازم عکاسی و اطلاع از فهرست قیمت های جدید نیست. عکس نگاری های فضایی و نامربوط یا حفظ کردن اصطلاحات فرنگی عکاسی و درست ادا کردن نام های عجیب و غریب عکاسان اروپایی و آمریکایی نیست. منظور قدرت تحلیل و درک عمیق از مفاهیمی است که "هنر عکاسی" قصد تبیین یا ثبت آن را دارد. چطور عکاسی که شاهنامه فردوسی را نخوانده می تواند پروژه ای با موضوع فرهنگ ایرانی را به سرانجام برساند؟! چطور می شود بی این که با رمان های درخشان آشنایی داشت، مجموعه های روایی و عکاسانه طراحی کرد؟! چطور می شود بدون مطالعات جامعه شناختی کافی، دوربین به دست در شهر به دنبال عکس های خیابانی و قوم نگاری رفت؟! کسی که تاریخ معماری نمی داند، تسلطی به مفاهیم معماری و نقد شهرسازی ندارد، چطور می تواند با قاب عکس از مشخصات ظاهری شهرش بگوید؟! چطور یک عکاس می تواند خودش را بی نیاز از شناخت هنرهای دیگر؛ ادبیات، نمایش، نقاشی، موسیقی و... بداند؟! چطور یک عکاس می تواند برای مردمی کار کند که آن ها را به درستی و بی واسطه نمی شناسد؟!
عکاسان نسل حاضر به شدت نیازمند این مهم هستند که؛ در کتابفروشی ها، به جای قفسه های اختصاصی عکاسی، سراغ بقیه قفسه ها و کتاب ها و... هم بروند. لازم است عمیقاً یاد بگیرند که؛ به دانش و آگاهی و تنوع نگاه خود بیش از تنوع و قیمت و برند لوازمشان و بیش از قوت جنجال های ساختگی و زودگذر افتخار کنند.

تاریخ نشر: 1395/06/27