شرق: مهرداد اسکویی، فیلمساز و عکاسی است که در دو سال مختلف از عباس کیارستمی عکاسی کرده است. او میگوید هنوز هم از شنیدن خبر درگذشت کیارستمی گیج است چون کسی را از دست دادهایم که آن جلو ایستاده، مشعل را نگه داشته بود و ما فیلمسازان و عکاسان مستقل کورمال کورمال به سمتش حرکت میکردیم. اسکویی همچنین در مرور خاطراتش بیان کرد چندینبار در کارگاهها و جشنوارههای مختلفی مثل آکادمی هنر برلین شرکت کرده بود درحالیکه درخواستی برای این حضور ارائه نکرده بود، وقتی موضوع را جویا میشود، به او میگویند کیارستمی او را معرفی کرده است. با او درباره نحوه عکاسی از کیارستمی صحبت کردیم:
شما چندین سال است به عکاسی از چهرههای فرهنگ و هنر میپردازید. عکاسی از عباس کیارستمی نیز یکی از همین مجموعههاست. تجربه از عکاسی از او چگونه بود و آیا بهراحتی در مقابل دوربین شما قرار گرفت؟
از سال ٧٥ عکاسی از مفاخر فرهنگ و ادب و هنر را شروع کردم. در سینما هم کار میکردم و کیارستمی را دوست داشتم و دارم. او بهنوعی بهعنوان شخصیتی که کارهای زیادی در فیلمسازی کرد و متمرکز بود، الگوی من است. وقتی با او تماس گرفتم، گفت قرار است به سفر برود اما قبل از آن زمانی برای عکاسی میآید. وقتی قرار گذاشتیم، میدانستم به دلیل سفر، وقت زیادی ندارد و بههمیندلیل درباره اینکه چگونه باید از ایشان عکاسی کنم، فکر کرده بودم. من آن سال در منزل پدر همسرم، آقای نصرت کریمی زندگی میکردم که حیاط بزرگ و زیبایی با چندین درخت داشت. تصمیم گرفتم عکسها را در آن حیاط بگیرم. وقتی کیارستمی برای عکاسی آمد، گفتم چند عکس هم در درون پاترول میگیرم چون همیشه شما را هنگام فیلمسازی در ماشینتان میبینم و ماشین در جادههایی که در فیلمهایتان نشان میدهید، نقش مهمی دارد. صندلی را در حیاط قرار دادم و روی آن نشست. یکی از این عکسها که کیارستمی زیر درخت نشسته و فضای بکگراند فلویی دارد، مورد توجه قرار گرفت و در خارج از کشور هم دیده شد. سال ٨١ یا ٨٢ هم سری دوم عکسهای او را در منزل بهمن فرمانآرا (کارگردان سینما) گرفتم. آن روز ساکت نشسته بودم که کیارستمی گفت: «آن روبهرو چه میبینی؟» به کوهها، درختها و رودخانهای که آنسوتر بود، نگاه کردم. موضوع خاصی که توجهم را جلب کند، ندیدم. گفت: «بازی نور و سایه را ببین. نور از لابهلای ابرها میآید و انعکاس آن روی برگها تصویر جذابی ایجاد میکند». متوجه شدم راست میگوید، همهچیز مثل یک فیلم کوتاه شاعرانه در مقابلمان است. درباره اینکه عکاسی از او سخت بود یا نه، باید بگویم من همین الان هم به پروژهام ادامه میدهم اما خیلی اوقات وقتی قرار است از کسی عکس بگیرم، آن شخصیت هنرمند یا اهل فرهنگ ارتباط زیادی برقرار نمیکند یا فرد درونگرایی است و کمی کار را مشکل میکند، اما کیارستمی جزء معدود افرادی بود که آنقدر به من انرژی میداد و با حال خوب و لبخند به استقبال عکاسی میآمد که احساس میکردم چقدر موقع کارکردن با او راحتم. چندبار گفت عجله نکن، فقط بگو چه کار کنم یا در کجا قرار بگیرم. شما حال خوب او را در عکسها میبینید. بههرحال، من آن سالها یک عکاس جوان و در مقابل آدمی بزرگ قرار گرفته بودم که در جهان شناختهشده بود، اما او من را آرام کرد و آنقدر حال خوب و انرژی مثبتی به وجود آورد که با وجود وقت کم، فریم بدردنخوری در عکسهایم نداشتم و همه آنها عکسهای قابل ارائهای شدند. اتفاق بعدی این بود که وقتی کتابم چاپ شد و برایش بردم، گفت: «تو عکاس خوبی هستی و این کتاب مهمی است چون از چهره آدمها و حالوروزشان در این زمانه است، به این کار ادامه بده، من عکسهایت را دوست دارم چون با نور روز کار میکنی و معلوم است فقط عکاسی نکردهای. حالتهای روحی و حسی افراد درآمده است و به این کار ادامه بده».
هیچوقت حین عکاسی درباره موضوعهای مربوط به عکاسی با هم صحبت میکردید؟
چندبار وقتی میخواست عکسهایش را چاپ کند در لابراتوار بودم. نظرم را پرسید. یکبار هم که در خانهاش میهمان بودم، از من و میهمانان دیگری که تعدادی از آنها خارجی بودند، دعوت کرد تا عکسهایش را ببینیم. به آنها گفت: «مهرداد عکاس خیلی خوبی است و حالا جلو او من میخواهم عکسهای خودم را به شماها نشان دهم». من خجالت کشیدم اما احساس کردم چقدر بزرگمنشی میکند و من را هم وارد بازی کرده است منتها درد بزرگم این است که همیشه به خودم میگفتم نباید زیاد به سراغش بروم تا وقت او را بگیرم چون آدم پرکاری است. از این بابت خیلی متأسفم. فکر میکنم کسی مانند او که علاوهبر سینما، کار گرافیک، عکس، تیتراژ، جلد کتاب و حتی صندوق چوبی درست میکرد، کم است.
شما هم در هر دو حوزه فیلمسازی و عکاسی فعالیت میکنید. اگر نگاهی به فیلمها و عکسهای عباس کیارستمی بیندازیم، چه وجوه مشترک یا متفاوتی بین این دو حوزه در آثارش میتوان دید؟
بهنظر من، کیارستمی عکاس سینماگر است. شما گاهی اوقات با یک فریم عکس میتوانید به یک فیلم سینمایی برسید و گاهی از یک فیلم سینمایی درنهایت یک عکس در ذهن شما باقی میماند که همه مفاهیم در آن هست. فکر میکنم کیارستمی در رفتوبرگشتی آگاهانه و مشخص دراینبین است. وقتی فیلمهایش را ببینید نوع برخوردش با طبیعت، جاده، انسان و پدیدههایی که با آن برخورد میکند، نگاهی عکاسانه است و بعد آرامآرام روایتها و فضاهایی را که مدنظرش است، از حالات و پیچیدگیهای روح انسان و درکش از طبیعت، وارد سینما میکند. شما نمیتوانید شعر، عکس، سینما و نقاشی را از کیارستمی جدا کنید. همانقدر سینما در نقاشی او هست که نقاشی در سینمایش؛ همانقدر عکاسی در سینمایش است که سینما در عکسهایش.
روزنامه شرق