انجمن عکاسان ایران

National Iranian Photographers Society

هر گردی گردو نیست

امید شلمانی

 
چند روز پیش خبری در خبرگزاری مهر منتشر شد تحت عنوان «هنر مفهومی در ایران ۷۰۰ سال قدمت دارد» که بعدتر چندین خبرگزاری نیز آن را پوشش دادند و با کمال تاسف انجمن عکاسان ایران هم. هرچند از این دست مغالطه ها در مملکت مسبوق به سابقه است و قطعا همه ما در محافل و نشست های خصوصی کافه ای بسیار می شنویم و می گذریم به قول معروف یک گوشمان در است و یک گوشمان دروازه، اما این بار چنین نبود به دو دلیل مهم یک اینکه گوینده عکاسی پرسابقه و استخوان داری است (جمشید بایرامی) و دوم این که نه در محافل خصوصی که در نگارخانه پیرسوک شیراز و در یک کارگاه هنری و در محیطی عمومی عنوان شده است و سپس در خبرگزاری ها بازتعریف گردیده و به همین دلایل غیر قابل اغماز تصمیم گرفتم کمی این موضوع را روشن تر کنم تا لااقل دیگر شاهد چنین قیاس های اشتباه و فراگیری نباشیم و به دلیل اینکه خود موضوع (هنر مفهومی) بر پایه نظری پیچیده ای استوار است سعی می کنم با کمی ساده تر کردن و خلاصه گویی از ملال این مطلب بکاهم.
هرچند نیمه های قرن بیستم ما شاهد انفجار جریانهای آوانگارد و رادیکال در هنر بودیم اما این جریانها به شکل نزول آسمانی یا بیگ بنگ وار اتفاق نیفتادند بلکه اکثر آنها کنشی بودند در راستای جریانات سیاسی و اجتماعی آن زمان و هنر مفهومی نیز از این ماجرا مستثنا نیست چرا که هنر مفهومی در اصل خود ایستادگی کردن در برابر عقل گرایی محضی بود که بعد از کانت به شدت دنبال می شد و می شود و خصوصا که با دوجنگ جهانی و همچنین قدرت گرفتن لیبرالیسم شکاف عظیمی برداشت و هنر مفهومی همانطور که از عنوان آن پیداست( مفهوم ) در اصل پرداختن به این شکاف است. کانت در کتاب نقد عقل محض خود مفهوم را اینگونه تبیین می کند:
   «مفهوم، عبارت است از آگاهی واحدی که کثرتی که متوالیا شهود شده و سپس بازتولید شده است را درون یک بازنمایی وحدت می بخشد»۱
   او این وحدت بخشی را درون فاهمه می داند که به گفته او قوه قاعده است اما باید توجه داشت که:
   «فاهمه قوه ای نیست که از طریق مقایسه نمودها قواعدی را تشکیل دهد بلکه خود قانونگذار طبیعت است»۲
و بدین ترتیب مشخص می شود که جهان درون اندیشه آدمی ساخته می شود و بعدتر او با این حکم که حقیقت یعنی مطابقت شناخت با ابژه آن و طرح ذات معقول به عنوان یک مفهوم مرزی با کارکردی سلبی، جهان را تا مرزهای عقل تقلیل می دهد و در نهایت این مفهوم عقلی را عمومیت می بخشد. اما این شکاف مورد بحث ما دقیقا در اینجا ایجاد می شود که این مفاهیم درون مرزی امروزه نه از مسیر شهود محض آدمی که از مسیر شهود ماشین صنعت، سرمایه و تکنولوژی و ذیل قوه قاعده آنها در آدمی نه به صورت سوبژکتیو که به شکل ابژکتیو حقنه می شود و اتفاقا در همینجا است که جهان عقلانی ما غیر عقلانی می شود کما اینکه در زمانی که کانت در حال ساختن جهان بر پایه نظام عقلانی خود بود و دو پای سوژه عقلانی اش را در زمین محکم می کرد و رفتارهای غیر عقلانی مفاهیم را با برچسب توهمات عقلی از گود بیرون می کرد از این نکته غافل بود که مفاهیم در سیر تاریخی خودشان کاملا عقلانی عمل نمی کردند و بعد تر با قدرت گرفتن تکنولوژی این سویه های غیر عقلانی بیشتر نمایان شد مثلا یک درخت همواره به آن مفهومی که ما از آن می سازیم تن نمی دهد و بدتر از آن اینکه با گذشتن دو جنگ جهانی از سر آدمیان مشخص شد که همین سوژه قدرتمند (آدمی) به دلایلی که در این مطلب کوتاه نمی گنجد همواره چندان عقلانی عمل نمی کند و آن ایده سوژه عقلانی او و طرفداران او بسیار دور و اگر با زبان خودش بگوییم سوژه ای استعلایی هرچند ممکن اما بعید است.

مخلص کلام آنکه هنرمندان مفهومی در راستای فراتر رفتن از مرزهایی هستند که کانت و کانتی ها کشیدند (بهتر است بگوییم لیبرالیسم کانتی حاکم) و هدفشان نشان دادن این موضوع است که اول از همه در این طرف مرز همه چیز آنچنان که تصور می شود عقلانی نیست و دوم اینکه آن طرف مرز هم همواره کارکردی سلبی ندارد و گاهی بسیار با قدرت ایجابی عمل می کند .
دراینکه ما به طول تاریخ بشر در حال ساختن مفاهیم برای درک و فهم جهان شدیم هیچ شکی نیست اما راه ما همواره یکی نبوده و نیست چرا که گاهی در اسطوره ها این جهان را معنی کردیم، گاهی در دین و گاهی درعقل فلسفی و هدف گیری هنر مفهومی همان است که شرح آن رفت و نه مفاهیمی بر پایه نظام فکری ما ایرانی ها در ۷۰۰ سال پیش .
متاسفانه باید گفت چنین قیاسهایی بیشتر نه از سوء برداشتها که در عدم اعتماد به نفس فرهنگی ما است که می خواهیم به هر شکل نمونه ای را در راستای آن چیزی که در جای دیگری اتفاق افتاده ( در این موضوع مشخص غرب ) برای خود در سابقه تاریخی مهیا کنیم که گاهی با تند روی و ساختن شواهدی کاذب خود را خالق آن امر می نامیم که البته همانطور که گفتم از این دست آسمان و ریسمان بافی ها در تاریخ جدید ما کم نیست .

به هر حال امیدوارم نه تنها جناب بایرامی عزیز که عکاسی است بسیار قابل احترام و زبردست بلکه دیگر دوستان هم در بکار بردن این گونه مفاهیم و تفسیر آنها تامل بیشتری کنند و خصوصا از انجمن عکاسان ایران تقاضا می کنم در باز نشرهای خبری خود دقت لازم را به کار گیرند تا چنین گاف هایی لااقل به وسیله پراعتبارترین انجمن عکاسی این مملکت در بوق و کرنا نشود.

با احترام
امید شلمانی
عضوی کوچک از انجمن عکاسان ایران


۱- نقد عقل محض، ایمانوئل کانت، ترجمه بهروز نظری، نشر ققنوس، ۱۳۹۴ صفحه ۱۸۸
۲- همان، صفحه ۲۰۱
تاریخ نشر: 1395/06/27